Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


من اینجا خودمم

من اینجا خودمم

صنایع بسته بندی مرکزی افتخار دارد تمامی خدمات فنی دستگاه

 

های تسمه کشی اعم از

تسمه کشی پرتابل و نیمه اتوماتیک و تمام اتوماتیک و فول اتوماتیک

 

شما را در اسرع

وقت و با کمترین زمان ممکن انجام دهد

 

جهت هر گونه سوال با شماره  09103340567 تماس بگیرید   و یا

 

به

سایت http://cptools.ir/ جهت مشاهده ویدیو ها و مطالب اموزشی

 

بیشتر مراجعه

کنید

 

صنایع بسته بندی مرکزی کیک کنید

سلام من هستم و زنده

 

7/4/98

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1398برچسب:,ساعت3:11توسط علی امیری | |

کوبانی آزاد شد

 

+نوشته شده در چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:,ساعت10:1توسط علی امیری | |

کوبانی

گریه

 

گریه

 

گریه

 

گریه

 

گریه

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:,ساعت20:45توسط علی امیری | |

در زندگی دردهایی هست که هیچ مُسَکنی به انها اثر نمیکند چرا که این درد ها هرچند در وجود آدم گسترده شده اند اما ریشه آنها از محیطی است که ما در ان زندگی میکنیم و از اجتماع به وجود ما رخنه کرده اند و حالا مثل یک درخت پیر و تنومنددر وجود ما رشد کرده و تمام وجو ما را در بر گرفته اند.

همه ما از این درد ها رنج میبریم اما هیچ کدام هیچ تلاشی در راستای برطرف کردن آنها نمیکنیم وهمیشه منتظر یک ناجی از دور دست های نامعلوم هستیم که بیاید و تمام این دردهارا با شمشیر تارو مار کند اما واقعیت این است که آن شوالیه سفید پوش هیچ وقت به این سرزمین پا نمیگذارد واین دردها هم دم همیشگی ما هستند تا زمانی که نرم ،نرم و آهسته،آهسته در کلبه ای خرابه ،خسته و تنها جان به پوچی زمان بسپاریم و آخرین کور سو های امید در چشم های کم بینای ما به نابودی کشیده شوند.

شوالیه،ناجی،همه و همه توهمی خام و بچه گانه،ساخته ی ذهن بزرگ سالان و کهن سالانی است که دیگر توان قیام علیه ذهن پریشان و احمق خود را ندارند و تمام تلاششان به فرا فکنی و ساختن شوالیه سفید پوش رویایی می انجامد،اما باید اقرار کرد که هیچ کس غیر از خود ما درد ما را نمیفهمد و نمیداند؛هیچ کس جز ما نمیتواند درد ما را چاره کند،هیچ کس.

گفتن این دردها هیچ وقت آنها را از بین نمیبرد فقط تحمل انها را کمی راحت تر میکند،زمانی که تصمیم بر آن شد که خاطره ای و یا شرح حالی از ما نگاشته شود در قدم اول مخالفت کردم چرا که فکر میکردم گفتن این خاطرات جز زنده کردن و پراکندن درد های نهفته در آن هیچ چیزی به همراه ندارد اما پس از کمی تفکر،موافقت کردم،به این امید آن که شوالیه خواب آلود درون ما بیدار شود وزنگ هشداری باشد برای آنها که خوابیده اند و یاد آوری باشد برای آنهایی که خود را به خواب زنده اند.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به امید روزی که همه ما توان جار زدن دردهایمان را از زبان خود پیدا کنیم و روزی که ارتشی از شوالیه های سفید پوش و سلحشور ، لشکر به لشکرو صف به صف علیه قلعه ترس و تنهایی ما صف آرایی کنند.

 

زمستان91(اراک)

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:نوشته شخصی مهندس علی امیری,داستان و داستان کوتاه ,ساعت21:12توسط علی امیری | |

ما نفهمیدیم معنی قانون کار در ایران چیه؟؟؟؟خیلی مسخره و مزحکه به نظر من وقتی تمام بازیکنان و تیم های لیگ برتر از بیت المال مسلمین!!!؟؟؟؟ مصرف و حقوق های میلیاردی میگرن و بعد جالب میشه که بدونید که مثلن شرکت هایی مثل فولاهای کشور(مبارکه ،سپاهان،خوزستان)مس سرچشمه کرمان،المینویوم بندر عباس و.......که جز سخت صنایعه ای هستند که کار در اونها با عواقب و خطرات و بیماری های زیادی همراه هست به زور حقوق شون به یکی دومیلیون میرسه ولی بازیکنان فوتبالی که هیچ کاری برای این مملکت نمیکنن و هفته ای 200متر توی زمین راه میرن و سالی یک یا 2 میلیارد میگیرن،ازپول بیت المال مگه اقتصاد مملکت مقاومتی نیست؟؟؟پس چطوره که اینطوره؟؟؟

 

کارگر فولاد

این کارگر کار میکند و پول نمیگیرد

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 30 شهريور 1392برچسب:حق و حقوق کارگران ایران قانون کار ایران,ساعت11:17توسط علی امیری | |


من هر روز صبح  خدایم را در آیینه میبینم

 

 


 

 

که موهایش را درست میکند و تند تند چاییش

 

 


 

 

را میخورد که از سرویس جا نماند

 


 

 و گنجشکی که  داشت جفت گیری میکرد  از خدایی خود بی خبر بود !!!!!!!!!!!

+نوشته شده در جمعه 17 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:18توسط علی امیری | |

www.cloob.com/profile/album/photoall/username/mei7/wrapper/true

برای دیدن عکس های شخصی من  و کلوب به ادرس بالا برید

+نوشته شده در یک شنبه 3 دی 1391برچسب:,ساعت18:59توسط علی امیری | |

سلام بر همه از اونجایی که میدونین من عاشق نوشتن هستم هرچند نویسنده نیستم و اینکه امروز دیگه کمتر کسی حوصله داره داستان بلند بخونه چند تا داستان کوتاه و حکایت براتون جمع اوری کردم که جالبه البته اینها رو همین جوری جمع کردم و سوق و جهت خاصی ندارن و داستانهای معمولی هستن امید وارم که خوشتون بیاد راستی؟؟؟؟(بیخیا ل توی یه پست دیگه در موردش حرف میزنیم )

 


پند اول
بوقلمونی ، گاوی بديد و بگفت : در آرزوی پروازم اما چگونه ، ندانم
گاو پاسخ داد : گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهايت فتد و پرواز كنی
بوقلمون خورد و بر شاخی نشست
تيراندازی ماهر ، بوقلمون بر درخت بديد
تيری بر آن نگون بخت بينداخت و هلاكش نمود.
نتيجه اخلاقی
با خوردن هر گندی شايد به بالا رسی ، ليك در بالا نمانی


پند دوم
.گنجشكی از سرمای بسيار قدرت پرواز از كف بداد و در برف افتاد
.
گاوی گذر همی كرد و تپاله بر وی انداخت
.
گنجشك ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد
.
گربه ای آواز بشنيد ، جست و گنجشك بدندان بگرفت و بخورد
نتيجه اخلاقی هر كه گندی بر تو انداخت ، حتماً دشمن نباشد.
.
هر كه از گندی بدر آوردت ، حتماً دوست نباشد
.
گر خوشی ، دهان ببند و آواز بلند مخوان

پند سوم
خرگوش از كلاغی بر سر شاخه پرسيد
كه آيا من نيز ميتوانم چون تو نشسته ، كار نكنم؟
كلاغ پاسخ داد : چرا كه نه
خرگوش بنشست بی حركت
.
روباهی از ره رسيد و خرگوش بخورد
نتيجه اخلاقی
.
لازمه نشستن و كار نكردن بالا نشستن است

پند چهارم
برای تعيين رئيس ، اعضاء بدن گرد آمدند
مغز بگفت كه مراست اين مقام كه همه دستورات از من است
سلسله اعصاب شايستگی رياست ، از آن خود خواند
كه منم پيام رسان به شما ، كه بی من پيامی نيايد
ريه بانگ بر آورد
هوا ، كه رساند؟ .... من ، بی هوا دمی نمانيد ، پس رياست مراست
و هر عضوی به نحوی مدعی
تا به آخر كه سوراخ مقعد دعوی رياست كرد
اعضاء بنای خنده و تمسخر نهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند
.
اختلال در كار اعضاء پديدار گشت
.
روز هفتم ، زين انسداد جان ها به لب رسيد و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به رياست رسيد
نتيجه اخلاقی:چون لازمه رياست ، علم و تخصص نباشد ، هر سوراخ مقعدی رياست كند

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:داستان کوتاه و جالب ,ساعت14:18توسط علی امیری | |

سلام بر همه ی دوستان عزیز و گلم تا چند هفته ی اینده یک تغییر و تحول اساسی توی وبلاگهام به وجود میارم امید وارم که خوشتون بیاد این تغییرات هم از نظر محتوایی و هم از نظر ظاهری خواهد بود اگر هر کدوم هر پیشنهادی داره بگه اگه ممکن باشه اعمال میکنم ممنون از همه تون 

بوس بوس

+نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت12:45توسط علی امیری | |

علی امیری و اختراع و ایده

 

 

 

مطمئناً تصویر ذهن شما را هم درگیر خود کرده است که این سطح مربوط به روی تراس است یا سطح زیرین تراس. هنر نقاش چنین خطای دیدی را به وجود آورده است

 

 

برای دیدن عکس در سایز واقعی به ادامه مطلب بروید و کلی تعجب کنید

 

 


ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:خطای دید جالب مطالب خواندنی مهندس علی امیری ,ساعت17:33توسط علی امیری | |

توروخدا بازم بیا به من برگرد

این یک اعتراف نامه است اعترافی از طرف علی امیری و یک خاهش نامه یک تمنا یک استدعا یک در خواست عاجزانه یک تقاضای حقیر برای اینکه شاید تو منو ببخشی و منو عفو کنی منو ببخش ای عشق من ای همه کس ای باعث گریه های شبانه ی من بیا بازم بیاد و به من برگرد من چه بودم و چه شدم رو نگاه نکن فقط نگاه کن که الان کی ام یک ادم کوچک و منتظر،منتظر دستان پر مهر و پر از مجبت تو بیا ای عزیزدل من بیا ای تنها کسی که منو فهمید،بیا و ببخش بیا و منو عفو کن بیا و مثل یک عدد پشت این صفر وایسا که معنی پیدا کنم من اشتباه کردم صد بار دیگه هم میگم من اشتباه کردم داریم اینجا در حظور همه میگم در حظور کسانی که شاید دل خوشی از تو نداشته باشن در حظور تمام دوستان من و شاید دشمنان تو بیا نذار که اسمت رو توی وبلاگم بزرگ و با فونت 72 بزنم که همه بدونن که من کشته و مرده کی ام و چرا هنوزم یه لحظه  اروم و قرار ندارم آره عزیز من من برای تو میمیرم و زنده میشم،بیا و بازم با من باش چقدر از تو خاهش کنم چقدر بگم که اشتباه کردم چقدر بگم که جوونی کردم چقدر بگم که تو راست میگفتی چی بگم به خدا که در حظور همه حاضرم هر چی که تو بگی بگم ولی بازم مثل همیشه و با من باش ،با من باش اما نه نیمه ی من بیا خود من باش،بیا که میخام چنان در تو حل بشم که دیگه هیچ کس هیچ جای دنیا اثری از علی امیری نبینه و هر چیزی که میبینه فقط و فقط تو باشی،تو رو به خدا قسمت میدم به خدایی که خالق منه از تاریکی و خالق توئه از نور بیا ای باعث هر ترانه بیا ای کسی که من بدون تو کسی نیستم بیا که بازم من و تو ما باشیم بازم بزنم به دل دریا بریم تا اون ور شط بیا که میخام بپرم بغلت و یه دل سیر گریه کنم و بگم که این مدتی که دستم رنجیده بودی و نبودی چه به سرم اومد بیا که دوستت دارم به اندازه تمام دنیا و حتا بیشتر از دنیا بیا که من منتظرت میمونم و بیتو حتا نمیتونم یک قدم از قدم بردارم و نمیتونم تصور داشته باشم که بی تو دنیای من چطوری میشه حاضرم به تمام مقدسات دنیا قسم بخورم که این بار دیگه بهت وفا دار میمونم و به همون مقدسات که خودت هم میخای برگردی و لی نمیدونم چرا  منو وسط این جنگل رها کردی بازم میگم و صدر بار دیگه هم میگم که اشتباه از من بود من اشتباه کردم به قران قسم که من اشتباه کردم و به خدا قسم که کینه ای از هیچ کس به دل ندارم و اگر الان جان تماتم ادمها دستم بود نمیتونستم جان کسی روبگیرم و به خدا که همه رو دوس دارم حتا کسانی که منو دوس ندارن و یا اصلن نمیخان منو ببینن میدونی چیه اینم یه تجربه خالص بود که باید انجام میشد و من باید از ته دل درکش میکردم که کردم ممنونم از تمام کسانی که این تجربه رو به وجود اوردن ممنون و عمق جان و ته دل ارزوی خوشبختی و نیک روزی براشون میکنم چون هرچی باشه روزی بهترین بودن و اونها بودن که منو دچار یک تجربه ناب و عزیز کردن.

تو رو خدا راضی شو که بیایی و برگردی بیا و دوباره منو دوس داشته باش که من میخام همون علی سابق شم بیا از من نترس این بار قول شرف میدم که نرنجونمت،قسم میخورم که کاری نکنم که تو ناراحت بشی بیا و به من برگردکاری نکن که اخر نامه اسمت رو بارنگ قرمز بنویسم بیا به من برگرد

سادگی من!!!

+نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت17:46توسط علی امیری | |

سلام چند تا عکس از خودم هست میذارم به یاد اون روز ها منتظر باشید

+نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت18:14توسط علی امیری | |

 باورتون نمیشه به قدری شادم و خوشحالم که انگارپسرم به دنیا اومده!!!خیلی ازتون ممنونم و نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم .احساس میکنم نفسم باز شده به خدا که نفسم در نمیومد و داشتم خفه میشدم الان ولی حس میکنم میخام تا ته دنیا بدوم نمیدونی توی این مدت چی کشیدم هر چیزی بودم غیر از ادم  هر کسی غیر از خودم نمیدونم به چه زبانی ازتون تشکر کنم امید وارم بتونم براتون جبران کنم کاری که شما برای من کردید نه هیچ قرصی میکرد و نه هیچ مشاور و دکتری و نه هیچ کس دیگه ای انگار که کلیدی بود که قفلش دست شما بود و بس فقط.

خدا رو سپاس گذارم از این حادثه و از این اتفاق و تمام عواقبش رو متوجه بی احتیاطی و حماقم خودم میدونم.این اتفاق برام روشن کرد که ادما چقدر میتونن دروغگو و پست باشن،هر چند خیلی گران برام تمام شد ولی تجربه ش برام خیلی با ارزشه و از اون با ارزش تربه دست اوردن دوستانی مثل شما که بدون هیچ چشم داشتی و بدون اینکه حتا درمقابل من وظیفه ای داشته باشید از ته دل و عمق جانبه من کمک کردیدو تک تک حمایت هاتون مثل تیرکهایی بودن زیرخرابه های ذهن من و بدون شک این شما بودید که منو به دنیا برگردوندید .

ناراحتم و ناراحت از خودم که چقدر ساده و احمقانه از نشانه ها گذشتم و بدون توجه به نشانه هایی که خداوند به واسطه شما میخاست به من  نشان دهد راه خودم رو کور کورانه به بیراهه کشاندم و در نهایت هم به واسطه همین بی توجهی ها نزدیک بودم در چاه بیوفتم که خدا رو شکر،خدا بهم رهم کرد،باز هم ممنونم دست پر مهرتون رو صمیمانه میفشارم و گردپایتان را میبوسم و بر دیده منت میگذارم.به خاطر دنیای جدیدی که به من هدیه دادید ممنون.به امید روزی که جبران کنم.

+نوشته شده در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت13:46توسط علی امیری | |

 باورتون نمیشه به قدری شادم و خوشحالم که انگارپسرم به دنیا اومده!!!خیلی ازتون ممنونم و نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم .احساس میکنم نفسم باز شده به خدا که نفسم در نمیومد و داشتم خفه میشدم الان ولی حس میکنم میخام تا ته دنیا بدوم نمیدونی توی این مدت چی کشیدم هر چیزی بودم غیر از ادم  هر کسی غیر از خودم نمیدونم به چه زبانی ازتون تشکر کنم امید وارم بتونم براتون جبران کنم کاری که شما برای من کردید نه هیچ قرصی میکرد و نه هیچ مشاور و دکتری و نه هیچ کس دیگه ای انگار که کلیدی بود که قفلش دست شما بود و بس فقط.

خدا رو سپاس گذارم از این حادثه و از این اتفاق و تمام عواقبش رو متوجه بی احتیاطی و حماقم خودم میدونم.این اتفاق برام روشن کرد که ادما چقدر میتونن دروغگو و پست باشن،هر چند خیلی گران برام تمام شد ولی تجربه ش برام خیلی با ارزشه و از اون با ارزش تربه دست اوردن دوستانی مثل شما که بدون هیچ چشم داشتی و بدون اینکه حتا درمقابل من وظیفه ای داشته باشید از ته دل و عمق جانبه من کمک کردیدو تک تک حمایت هاتون مثل تیرکهایی بودن زیرخرابه های ذهن من و بدون شک این شما بودید که منو به دنیا برگردوندید .

ناراحتم و ناراحت از خودم که چقدر ساده و احمقانه از نشانه ها گذشتم و بدون توجه به نشانه هایی که خداوند به واسطه شما میخاست به من  نشان دهد راه خودم رو کور کورانه به بیراهه کشاندم و در نهایت هم به واسطه همین بی توجهی ها نزدیک بودم در چاه بیوفتم که خدا رو شکر،خدا بهم رهم کرد،باز هم ممنونم دست پر مهرتون رو صمیمانه میفشارم و گردپایتان را میبوسم و بر دیده منت میگذارم.به خاطر دنیای جدیدی که به من هدیه دادید ممنون.به امید روزی که جبران کنم.

+نوشته شده در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت13:44توسط علی امیری | |

 به قدری شادم و خوشحالم که انگارپسرم به دنیا اومده!!!خیلی ازتون ممنونم و نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم .احساس میکنم نفسم باز شده به خدا که نفسم در نمیومد و داشتم خفه میشدم الان ولی حس میکنم میخام تا ته دنیا بدوم نمیدونی توی این مدت چی کشیدم هر چیزی بودم غیر از ادم  هر کسی غیر از خودم نمیدونم به چه زبانی ازتون تشکر کنم امید وارم بتونم براتون جبران کنم کاری که شما برای من کردید نه هیچ قرصی میکرد و نه هیچ مشاور و دکتری و نه هیچ کس دیگه ای انگار که کلیدی بود که قفلش دست شما بود و بس فقط.

خدا رو سپاس گذارم از این حادثه و از این اتفاق و تمام عواقبش رو متوجه بی احتیاطی و حماقم خودم میدونم.این اتفاق برام روشن کرد که ادما چقدر میتونن دروغگو و پست باشن،هر چند خیلی گران برام تمام شد ولی تجربه ش برام خیلی با ارزشه و از اون با ارزش تربه دست اوردن دوستانی مثل شما که بدون هیچ چشم داشتی و بدون اینکه حتا درمقابل من وظیفه ای داشته باشید از ته دل و عمق جانبه من کمک کردیدو تک تک حمایت هاتون مثل تیرکهایی بودن زیرخرابه های ذهن من و بدون شک این شما بودید که منو به دنیا برگردوندید .

ناراحتم و ناراحت از خودم که چقدر ساده و احمقانه از نشانه ها گذشتم و بدون توجه به نشانه هایی که خداوند به واسطه شما میخاست به من  نشان دهد راه خودم رو کور کورانه به بیراهه کشاندم و در نهایت هم به واسطه همین بی توجهی ها نزدیک بودم در چاه بیوفتم که خدا رو شکر،خدا بهم رهم کرد،باز هم ممنونم دست پر مهرتون رو صمیمانه میفشارم و گردپایتان را میبوسم و بر دیده منت میگذارم.به خاطر دنیای جدیدی که به من هدیه دادید ممنون.به امید روزی که جبران کنم.

+نوشته شده در یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت13:42توسط علی امیری | |

سلام مجدد خیلی خوشحالم که بعد از مدت ها میتونم بازم تند تند بهتون سر بزنم،چه خوبه که


وقتی ادم کاری رو انجام میده جرات روبه رویی با عواقبش رو هم داشته باشه و یا حتا حاضر


باشه که در موردش حرف بزنه،فرار کردن از واقعیت واقعیت کم رنگ نمیکنه فقط تنها کاری


که انجام میده اینه که ادم بیشتر در وادی وهم و دروغ فرو بره،بیایم و با واقعیات زندگیمون


روبه رو بشیم و کمی هم برای هم دیگه احترام قائل بشیم،میدونید نکته جالب کجاست؟؟؟جایی


که ادما از عقل گرایی ومنطق صحبت میکنند اما تنها چیزی که ندارند یا نمیخاهند داشته باشند


همین منطق است.فرار نکن بیا روبه رو شو ،من همیشه سعی کردم ببخشم تا بخشیده بشم


میبخشم با تمام ظلم و ستمی که در حقم شد و و بدون اینکه متوجه بشم بازیچه قرار گرفتم


وخیلی چیزهامو توی این راه از دست دادم میبخشم و با افتخار میگم که میبخشم،شاید خیلیها


این حرف منو دیونه گی بدونن یا هر چیز دیگه ای ولی من میبخشم و از این بخشش امید وارم


که پشیمون نشم،من حرفی که زدم تا اخرش بودم ولی اونها هستند که حتا ساده ترین اصول


منطق رو هم زیر پا میگذارن


نیک باشبد و پایدار

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت17:51توسط علی امیری | |

سلام بر همه ی دوستان عزیز این منم علی امیری و خدا رو شکر حالم

خوبیه.مننونم از همه تون از همه از توموم کسانی که به یاد بودنو زنگ زدن و

سر زدن و پیام دادن ممنونم از بچه های با مرامی که منو مورد لطف خودشون

قرار دادن دوستان خیلی خوبید و خیلی مهربون تا حالا دقیقن نمیدونم چند تا پیام

و تماس داشتم و یه چیزی حدود 2000تا شده احتمالن و خیلی دلگرمم بخاطر

این لطفی که به من کردید دست تک تکتون رو میبوسم و روی تک تکتون رو

هم باعث افتخار منه که دوستانی مثل شما دارم هر طور که بخام تشکر کنم بازم

نمیتونم جبران کنم فقط میتونم بگم حسابی منو شرمنده ی خودتون کردیدامید وارم

در شادی هاتون بتونم جبران کنم.ازتون عذر میخام اگه بخاطر من دچار

استرس شدید یا نا راحتتون کردم ،شرمنده ی اشکهای واقعی و بدون تظاهرتون

شدم شرمنده ی ناراحتیو غم واقعیتون شدم اینجا اسم همه رو نمیتونم بیارم چون

راستش همه رو حتا نمیشناسم یعنی راستش خیلی از این اسمها رو به زور به

خاطر میارم ولی بازم مخلص اونا هم هستم که دلشون واقعن به یاد من بوده

خیلی دوستون دارم خیلی،یکی از دوستان میگفت گوشی تو از برنامه 90

هم پیام بیشتری براش میاد!!!این نشان دهنده اینه که هنوز هم میشه به امید

دوستان زنده بود میخاستم شماره رو از بلاگم بردارم که بازم اینجوری مورد

سوء استفاده قرار نگیرهن حتا یه مدت میخاستم کهخ وبلاگ رو کلن تعطیل کنم

اما وقتی که دیدم که شما اینقدر به من لطف دارید از حرف خودم برگشتم و گفتم

حالااین همه دوست بذار یکدسته هم دشمن داشته باشم مگه چی میشه عظمت

دوستان در مقابل حقارت دشمنان کاملن پیداست ومن هستم چون شما هستید و

ازمن حمایت میکنید راستش رو بخاید من حتا فکر نمیکردم که یک صدم این

تعداد پیام و تماس رو داشته باشم ووقتی که با این سیل مواجه شدم شکه شدم و

داشتم به معنای واقعی شاخ در میاوردم ،خب این مجموعه اتفاقات هر چی که

بود گذشت مثل برف زمستون و حالا فقط قطعات حقیر ذغال هستند که با روی

سیاه و مفلوک روی این زمین بهاری به جا موندن خیلی دوس داشتم همه با هم

روی این زمین سر سبز به پای کوبی و نشاط مشغول باشیم اما خدا شاهده که

چه اتفاقی افتاد هر چه که بود خدا روشاکرم وروزی ۱۰۰هزار بار شکر میکنم

که این اتفاق افتاد چون دید من رو به یک دنیای جدیدی باز کرد و با انسانهایی

اشنا شدم با من فقط "روو"بازی کردن و تمام حرفهایی که میزدن واقعی بودن و

تمام اشک هایی که میریختن بلور های الماس بود نه اشک تمصاح و تمام غم ها

و شادی ها شون هم مثل اشکها شون واقعی بود.

من دوستی واقعی رو درون محبتهای شما پیدا کردم و فهمیدم که دوست کیه و

دشمن کیه و از این بابت ممنونم ازتون هرچند گاهی خنوز هم قلبم منو یاری

نمیکنه و برای لحظه ای زمان و مکان رو از دست میدم و گم میکنم ولی اینو

بدونید که هر بار اینجوری میشم به امید دیدن شما و دوستی با شما بر میگردم

،خیلی چیزها رو از دست دادم ولی چیزای بیشتری به دست اوردم ،شما رو که

الان داشتم فکر میکردم اسها تون رو به عنوان یک پست بنویسم نمیدونم شاید هم

این کارو کردم به هر حال بازم ممنونم از لطف بی نهایتتون،فهمیدم که توی این

دنیا چند تا دوست دارم و اونا چقدر منو دوست دارن خیلی خوبین خیلی فکر

نکنم حتا یک بازیگر سینما هم اینقدر پیام پیام داشته باشه خوشحالم که زحمت

سالهای سال بودن در این فضا و خستگی این مدت با این پیام های محبت امیز

در رفت به قول فرهاد:با اینا زمستونو سر میکنم ،با اینا خستگی مو در میکنم.

 

علی امیری تنها نیست چون شما رو داره

تا قبل از این یک هیچ بزرگ بودم یک صفر مطلق اما هر کدوم از شما اومدید

و منو به سمت محور +)مثبت ها حول دادید و الان احساس میکنم که یک عدد

خیلی بزرگم خیلی بزرگ مثل بینهایت و شاید بیشتر از بینهایت مثبت الان که

دارم این تکس رو مینوسم بعد از مدت ها میتونم نفسم رو تا آخر بدم توی سینه

ام و یک نفس راحت بکشم،از خدا ممنونم که دوستان واقعی مثل شما بهم داد و

از شما ممنونم که دوستی در حق من تمام کردید

من دیگه هستم و اگه خدا بخاد خیلی هم با انرژی و خوب هستم

خیلی دوستون دارم

 

مخلص شما :علی امیری

+نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت20:11توسط علی امیری | |

 

سلام.

چند وقتیه که نیستیم اومدیم دیدیم چخبره 116/046تا نظر

 

هست که باید ج بدم عارضم که 3 ساعتیه دارم ج میدم الان

 

تموم شد مرسی از همه تون (نمیدونم شاید همتون (نه این

 

که حتمن غلطه)خلاصه منظورم همه تونه چه جوری

 

مینویسنش مهم نیس)الان صدای جعفر در میاد زنگ میزنه

 

فحش میده که اقا جون تو 11 ساله داری مینویسی دست از

 

سر این پرانتزها برنداشتی اقا جعفر از اونجا که تو رو

 

خیلی دوس دارم و شما تنها کسی هستی که از زیر زمین با

 

من اومدی روی زمین و در این 11 سال عمر گرانبهایی که

 

در حال نت نگاری ام شما مثل جد گرامیتان ناظر بر اعمال

 

شنیع بنده بودیید باید بگم که میدونی که قلمم رو اینقدر

 

عوض کردم که تو هم نشناختی و منو از روی همین

 

(((())))ها پیدا کردی پس بد نیستن و میدونی که همه چی

 

رو ترک کردم اگه اینم بذار کنا میشه بیماری و یه هم دیدی

 

افتادم مردم پس به قول خودت ....................

 

 

اقا جعفر این پست اولین پستیه که به اسم یک نفر میذارم کم

 

میای و دیر میای و بالاخره میای یه چیزی روی زمین خوبه

 

یا زیر زمین ؟؟؟؟؟خیلی فرق داره ولی حداقل کاری که

 

میکنی همه میشناسنت

 

 

جعفر جون کافی نتیه روی سرمه داره چراغا رو خاموش

 

میکنه و دارم با نو صفحه مینویسم تا مجبور نشدم شب اینجا

 

بمونم  :دوست دارم

 

نیک باشی و پایدار

 

ادامه داااااااااااااااارررررررررررررردددددد

+نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت20:47توسط علی امیری | |

 

 

 

سلام.

 

 

چند وقتیه که نیستیم اومدیم دیدیم چخبره 116/046تا نظر هست که باید ج بدم عارضم که 3 ساعتیه دارم ج میدم الان تموم شد مرسی از همه تون (نمیدونم شاید همتون (نه این که حتمن غلطه)خلاصه منظورم همه تونه چه جوری مینویسنش مهم نیس)الان صدای جعفر در میاد زنگ میزنه فحش میده که اقا جون تو 11 ساله داری مینویسی دست از سر این پرانتزها برنداشتی اقا جعفر از اونجا که تو رو خیلی دوس دارم و شما تنها کسی هستی که از زیر زمین با من اومدی روی زمین و در این 11 سال عمر گرانبهایی که در حال نت نگاری ام شما مثل جد گرامیتان ناظر بر اعمال شنیع بنده بودیید باید بگم که میدونی که قلمم رو اینقدر عوض کردم که تو هم نشناختی و منو از روی همین (((())))ها پیدا کردی پس بد نیستن و میدونی که همه چی رو ترک کردم اگه اینم بذار کنا میشه بیماری و یه هم دیدی افتادم مردم پس به قول خودت ....................

 

 

اقا جعفر این پست اولین پستیه که به اسم یک نفر میذارم کم میای و دیر میای و بالاخره میای یه چیزی روی زمین خوبه یا زیر زمین ؟؟؟؟؟خیلی فرق داره ولی حداقل کاری که میکنی همه میشناسنت

 

 

 

جعفر جون کافی نتیه روی سرمه داره چراغا رو خاموش میکنه و دارم با نو صفحه مینویسم تا مجبور نشدم شب اینجا بمونم  :دوست دارم

 

نیک باشی و پایدار

+نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت20:47توسط علی امیری | |

\"جورج برنارد شاو\"، سیمای درخشان درام انگلستان و استاد كمدی نویس عصر و منتقد اجتماعی بود که در نوشته هایش به دشواری های اخلاقى زمان خود مى پرداخت و در تلاش بود تا با استفاده از طنز و كنایه، هدف خود را بیان كند. برنارد شاو یکی از برترین نقادان موسیقی و تئاتر نسل خود (۱۸۵۶ - ۱۹۵۰) به شمار می رود تا جاییکه از او به ‌عنوان تواناترین نمایشنامه نویس بریتانیایی پس از \"شکسپیر\" یاد می کنند.ضمن اینکه او دوست شفیق نابغه فیزیک آلبرت اینشاین هم بود.

علم تنها زمانی خطرناک می‌شود که خیال کند به هدف خود رسیده ‌است.

سکوت بهترین شکل بروز تمسخر است.

اولین وظیفه ما این است که فقیر نباشیم.

آزادی یعنی مسئولیت پذیری، برای همین اکثر آدم‌ها از آن وحشت دارند.

تمام حقایق بزرگ در ابتدا توهین به مقدسات تلقی می‌شوند سپس به سخره گرفته می شوند و در نهایت به عنوان امری بدیهی پذیرفته می شوند.

حسب و نسب زن و شوهر از رفتاری که موقع پرخاش و جدال با هم می‌کنند، معلوم می شود.

عده بسیار کمی از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر می‌کنند. اما من با یکی، دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کرده ام.

وقتی یک احمق کاری را انجام می دهد که از آن شرمسار است، مرتب تکرار می کند که دارد به وظیفه اش عمل می کند.

ازدواج از این جهت محبوبیت دارد که حداکثر وسوسه را با حداکثر شانس در می آمیزد.

در زندگی دو تراژدی وجود دارد. اولی اینکه به مراد قلبت نرسی و دومی اینکه به آن برسی.

حواست باشد چیزی را که دوست داری، به دست آوری. در غیر اینصورت مجبور می شوی چیزی را که به دست می آوری، دوست بداری.

ترور شدید ترین نوع سانسور است.

هیچ عشق خالصانه ای وجود ندارد مگر عشق به غذا.

در هنگام آتش کدام نقاشی را در موزه ملی نجات خواهم داد؟ البته آنی که به در نزدیک تر است.

موفقیت هرگز اشتباه نکردن نیست، بلکه هرگز یک اشتباه را دوباره انجام ندادن است.

بیس بال یک مزیت بزرگ نسبت به کریکت دارد و آن این است که زود تمام می شود.

اولین عشق فقط یک حماقت کوچک با کنجکاوی بسیار است.

بی ریا بودن خطرناک است مگر احمق هم باشید.

هیچ چیز بهتر و آسان‌تر از طرفداری از فقرا یک نویسنده را ثروتمند نمی‌سازد.

کنفرانس محل اجتماع افرادی است که به تنهایی نمی‌توانند مشکلی را حل کنند، بنابراین گرد هم جمع می‌شوند تا به اتفاق به این نتیجه برسند که کاری نمی‌شود کرد.

وقتی پلنگی انسانی را می‌کشد به این می‌گویند وحشی‌گری اما وقتی انسانی پلنگی را می‌کشد به آن می‌گویند شکار.

عشق اشتباه فاحش فرد در تمیز دادن یک آدم معمولی از بقیه‌ی آدم‌های معمولی است.

وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش می‌گذارد اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.

یک مرد تا زمانی که صحبت‌هایش را انکار نکنید حرفی نمی‌زند!

اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق می‌افتد.

وقتی چیزی خنده‌دار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید!

انسانهای خوشبین و بدبین هردو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع می‌کند و بدبین چتر نجات را!

تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند خیاطم است که هر بار که مرا می‌بیند، اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.

مرد خردمند سعی می‌کند خودش را با دنیا سازگار کند و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند. بنابراین کلیه پیشرفت‌ها بستگی به تلاشهای مرد نابخرد دارد.

مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت !

شما همه چیز‌ها را آنگونه که هست می‌بینید و می‌پرسید که \"چرا\" و من چیزها را آنگونه که هیچوقت نبوده‌اند تصور می‌کنم و می‌پرسم \"چرا که نه؟\"

ما از تجربه کردن می‌آموزیم که انسان هیچگاه از تجربه کردن چیزی نمی‌آموزد.

اگر شما یک سیب داشته باشید و من هم یک سیب و سیبها را با هم عوض کنیم، همچنان هر دویمان یک سیب داریم؛
اما اگر شما یک ایده داشته باشید و من هم یک ایده و اگر ایده هایمان را عوض کنیم، آنگاه هر کدام از ما دو ایده دارد.

هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان می‌کنم و این بزرگترین شوخی جهان است.

روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم. واقعیت خنده‌دارترین لطیفه دنیا است.

 

حاضر جوابی های جورج برنارد شاو

روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: \"شما برای چی می نویسید استاد؟\" برنارد شاو جواب داد: \"برای یک لقمه نان\"
نویسنده جوان برآشفت که: \"متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!\"
و برنارد شاو گفت: \"عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!\"

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و گفت:
آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است!
برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید
 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت1:43توسط علی امیری | |

سوسیـس و کالبـاس نـخورید،




از مرغ فروش می خواهید که مرغ را پاک کند و تمام پوست و آشغال و چربی و دل و روده آنرا بگیرد.



او هم این کار را می کند و زواید را در پاتیلی میریزد و مرغ پاک کرده را به بیش از دو برابر قیمت به شما می فروشد.



چند روز بعد برای فرزندان دلبندتان با قیمت های گزاف پیتزا یا ساندویچ کالباس و سوسیس سفارش می دهید.



و چه بسا خودتان هم با چه لذتی ناخنکی به آن می زنید و کلی خوشحال می شوید که چه غذای دلچسبی برای فرزندانتان خریده اید!



غافل از اینکه همان پوست و دل و روده و پی و چربی های مملو از هورمون را که چند روز قبل به قیمت مرغ کامل و پاک نکرده خریده و سپس دور ریخته بودید؛ دوباره خریده اید و با لذت شاهد خورده شدن آنها توسط فرزندان عزیز و دلبندتان هستید. گذشته از اینکه اکثر مواد موجود در آن اصلا ارزش غذایی نداشته، بعد هم غصه می خورید که چرا سینه پسر هشت نه ساله دلبندتان مانند سینه های یک دختر سیزده چهارده ساله شده و کم کم دارد نیاز به سینه بند پیدا می کند و دلخراش تر آنکه همین فرزندی که او را از جان خود عزیزتر می دارید به سی سالگی نرسیده به دلیل چاقی و اختلالات هورمونی و گرفتگی عروق باید از این مطب به آن مطب و از این بیمارستان به آن بیمارستان ببرید و بر بخت بد او و بخت بد خودتان نفرین کنید ...


...


..


.



در رابطه با ضررهای بیشمار سوسیس و کالباس


موارد زیر در تارنماهای خبری آمده که خواندنش خالی از لطف نیست :



- تولید سوسیس و کالباس از خمیر احشای زائد مرغ!


فارس نیوز : رئیس سازمان غذا و دارو با اعلام تولید سوسیس و کالباس زیر پله‌ای و استفاده از خمیر مرغ (که حاوی همه امحا و احشای زائد مرغ هم هست) در تولید این محصولات گفت: حتی اگر جلوی چشمم از بهترین جای گوشت هم در تولید این فرآورده‌ها استفاده کنند لب به سوسیس و کالباس نمی‌زنم.


احمد شیبانی درباره وضعیت تولید فرآورده‌های پروتئینی در کشور افزود:‌ وقتی ما حدود ۲ سال پیش مسئولیت غذا و دارو را پذیرفتیم برخی تولید کنندگان سوسیس و کالباس از خمیر مرغ که حاوی همه امحا و احشا و آشغال مرغ بود استفاده می‌کردند. وی ادامه داد: ما نامه نوشتیم که جلوی این کار را بگیریم، بگذریم که چقدر اذیت شدیم و چقدر مقاومت کردند اما این یک واقعیت است که می‌گفتند اگر ما از این مواد استفاده نکنیم ضرر می‌کنیم.



معاون وزیر بهداشت گفت: برخی کارخانه‌های بزرگ و معروف آمدند که این دستورالعمل را رعایت کنند اما بعد معلوم شد که یکسری تولید کنندگان زیر پله‌ای و قاچاق در بازار هستند که این کارها را می‌کنند و محصولات با قیمت ارزان وارد بازار می‌کنند و در اختیار ساندویچی‌ها قرار می‌دهند. وی افزود: کارخانه‌های بزرگ و معروف سوسیس و کالباس که از وزارت بهداشت پروانه دارند، مشکلات کمتری دارند اما همه سوسیس و کالباس‌های که در بازار هستند که از برندهای معروف نیستند، شما می‌روی در ساندویجی یک کالباس یا سوسیسی را لای نان می‌گذارد و به شما می‌دهد از کجا می‌دانید که چیست.



رئیس سازمان غذا و دارو اضافه کرد: تازه سوسیس و کالباس فله هم در بازار هست، ما وظیفه داشتیم این برخورد را داشته باشیم و محکم هم پای آن ایستادیم و گفتیم خلاف است بعد هم آیین نامه آن را به دانشگاههای علوم پزشکی ابلاغ کردیم و گفتیم پیگیری می‌کنیم. وی گفت: البته اگر محصولات قاچاق وارد بازار شود باید مسئولان معاونت بهداشتی وزارت بهداشت و بهداشت محیط با آن برخورد کنند و مأموران بهداشتی که در محل عرضه مرغ در مغازه‌ها حاضر می‌شوند و جلوی آنها مرغ را پوست می‌کنند و اشغالش را در یک ظرف می‌اندازند باید مراقبت کنند که این آشغالها وارد سیستم نشود.




- غیر استاندارد بودن نود درصد سوسیس و کالباس ها


تابناک: اداره كل استاندارد استان تهران اقدام به نمونه برداری 26 نمونه سوسیس و كالباس و همبرگر از مراكز عرضه و فروشگاه های زنجیره ای نموده و این نمونه ها از نظر منشاء بافت گوشتی مورد آزمون قرار گرفت که از بیست نمونه سوسیس و كالباس متأسفانه 18 مورد نامنطبق بوده اند ...


موارد مردودی نشان می دهد كه تولیدكنندگان از چربی صفاقی(چربی موجود در دستگاه گوارش و لابه لای روده ها) غضروف شفاف مربوط به دستگاه تنفسی و ریه، عروق، رگ و اعصاب و بافت پیوندی (پوست رگ و پی و چربی ضایعات گوشتی) یعنی بافت هایی خاص كه عضله نیستند و تولیدكنندگان طبق استاندارد ملی مجاز به استفاده از این بخش از لاشه دام در تولید فرآورده های گوشتی نیستند استفاده شده است.



بنا به گزارش روابط عمومی اداره كل استاندارد و تحقیقات صنعتی استان تهران، اسامی تولیدکنندگانی كه تولید با استفاده از بافت های غیر مجاز داشته اند به شرح زیر است:


1.

كالباس خشك تیكه ای 60 درصد شام شام


2.

كالباس خشك 60 درصد آندره


3.

كالباس خشك 60 درصد مروارید سفید گلبرگ


4.

كالباس خشك دانماركی 62 درصد سولیكو(كاله تهران)


5.

كالباس خشك 60 درصد آركا


6.

كالباس خشك مارتادلا 50 درصدآرشاك (كیلا)


7.

كالباس خشك 60 درصد صنوبر


8.

كالباس لیوز 55 درصد دارا (راجی)


9.

سوسیس آلمانی 40 درصد شوكا طعام


10.

كوكتل گوشت سولیكو 55 درصد كاله تهران


11.

سوسیس كوكتل 55 درصد شام شام


12.

سوسیس آلمانی 40 درصد گوشتیران


13.

كوكتل 55 درصد مروارید سفید گلبرگ


14.

كوكتل 60 درصد آرشاك (كیلا)


15.

سوسیس آلمانی 40 درصد ماسیس


16.

سوسیس آلمانی 40 درصد آدلی


17.

سوسیس آلمانی 40 درصد صنوبر


18.

همبرگر معمولی 60 درصد كابی آمل



- پنج خطر سوسیس و کالباس برای بدن


ایسنا: سوسیس و کالباس، یکی از نمونه‌های مواد غذایی است که به راحتی آماده مصرف می‌شود و در عین حال بسیار خوشمزه است و به همین دلیل طرفداران زیادی در میان مردم دارد. اما افزایش استقبال مصرف کنندگان از انواع سوسیس و کالباس، در شرایطی مشاهده می‌شود که بسیاری از متخصصان تغذیه، به مضرات مصرف این نوع مواد غذایی اشاره می‌کنند. این در حالی است که مصرف نوشابه‌ها،‌ سوسیس و کالباس نیز همپای این مواد هر روز افزایش می‌یابد به همین علت اغلب کودکان و نوجوانان با مشکل کمبود آهن، روی و انواع ویتامین‌ها مواجه هستند و رشد آن‌ها به طور کامل انجام نمی‌شود.


سیدضیاءالدین مظهری متخصص تغذیه در این رابطه می‌گوید: دو مسأله اصلی در موضوع استفاده از سوسیس و کالباس وجود دارد که سوسیس و کالباس از چه موادی تهیه می‌شود و در تهیه این فرآورده آیا از استانداردهای تعیین شده، تبعیت می‌کنند. تمام محصولات موجود در بازار در کارخانه‌های نام‌آور تولید نمی‌شود، مشخص نیست سوسیس و کالباس‌های فله‌ای موجود در بازار با چه مواد اولیه‌ای و در چه اماکنی تولید می‌شود و نباید میزان مصرف مواد نگه‌دارنده نیترات و نیتریت در این مواد از میزان استاندارد بیشتر باشد و مدت نگهدارندگی آن‌ها نیز نباید افزایش یابد. این مواد توان دفاعی بدن را تحت فشار قرار می‌دهد و موجب هجوم اسیدهای چرب اشباع شده، می‌شود و عوارض آن به صورت بیماری‌های قلبی، عروقی و سرطان‌ها بروز می‌کند. مصرف استاندارد مواد نگه‌دارنده مسئله‌ای ایجاد نمی‌کند اما بیش از آن خطرناک است.



1. سوسیس، فشار خون را بالا می‌برد

کارشناسان تغذیه در انگلیس هشدار دادند مقدار نمک موجود در اکثر سوسیس‌ها بیشتر از نمکی است که در یک پاکت چیپس وجود دارد. گروهی از متخصصان تغذیه به مطالعه روی محتوای نمک موجود در گوشت تازه، گوشت منجمد و سوسیس‌ها پرداختند و متوجه شدند از بین 246 محصول مختلف سوسیس که در این کشور توزیع می‌شود مقدار نمک موجود در آن‌ها بیش‌تر از نمک یک پاکت چیپس است.



2. سوسیس و کالباس؛ مضر برای پوست

در سال‌های اخیر استفاده از فرآورده‌هایی چون سوسیس و کالباس به صورت چشمگیری افزایش یافته است. این در حالی است که این مواد در کنار طعم جذب کننده‌ی خود، مضرات فراوانی خواهند داشت.


دکتر فرید صفر، پژوهشگر بیماری‌های پوستی گفت: مصرف زیاد سوسیس و کالباس ممکن است در مواردی کهیر ایجاد کند اما در بیشتر موارد تشدید کننده‌ی برخی بیماری‌های پوستی از جمله خارش و یا بیماری‌های حاد پوستی است. بیشترین عامل تحریک کنندگی این مواد، فلفل، ادویه و مواد رنگی و افزودنی است که در آن به میزان زیاد وجود دارد بنابراین به افرادی که سابقه بیماری‌های پوستی، خارش یا کهیر دارند، توصیه می‌شود مصرف این قبیل فرآورده‌ها را به حداقل برسانند و ترجیحاً از مصرف آن‌ها خودداری کنند. ضمناً در بسیاری از موارد اطمینانی از سلامت گوشت مصرفی در این فرآورده‌ها نیز وجود ندارد.



3. خطر بروز سرطان مثانه با مصرف سوسیس و کالباس

مصرف سوسیس و کالباس خطر بروز سرطان مثانه را 30 درصد افزایش می‌دهد. محققان تاکید کردند: مواد افزودنی که در گوشت‌های فرآوری شده شامل سوسیس و کالباس استفاده می‌شوند، خطر ابتلا به این سرطان را تشدید می‌کنند. محققان در تشریح این اثرگذاری، متذکر شدند که نمک‌هایی مثل نیتریت سدیم و نیترات سدیم در این غذاها می‌توانند با اسید معده واکنش انجام داده و در طول فرآیند هضم و جذب غذا، مواد سرطانی را تشکیل دهند. در این پژوهش دانشمندان انستیتو ملی سرطان در راکویل آمریکا، رابطه بین مصرف افزودنی‌های گوشتی و خطر بروز سرطان مثانه را مورد ارزیابی قرار دادند.



4. مصرف سوسیس و کالباس و ابتلا به بیماری‌های ژنتیکی

محمد تقی اکبری، رئیس انجمن ژنتیک ایران می‌گوید: مصرف سوسیس و کالباس قطعاً در ابتلا به بیماری‌های ژنتیکی اثر دارد، البته این ابتلا به مرور اتفاق می‌افتد. میزان بیماری‌های ژنتیک در ایران نظیر سایر کشورهاست و در مواردی به دلیل ازدواج خویشاوندی بیشتر از سایر کشورها می‌باشد.‌ امکانات موجود برای تشخیص و شناسایی بیماری‌های ژنتیکی به این صورت است که سازمان بهزیستی مراکز مشاوره ژنتیک برای بیماری‌های ژنتیک طی دهه گذشته در استان‌های مختلف ایجاد کرده است و مراکز بهداشت سراسر کشور نیز به بیماری‌های ژنتیک پرداخته‌اند.



در حال حاضر حداقل 13 تا 16 هزار بیماری ژنتیکی وجود دارد که برخی از آن‌ها شیوع بالا دارد و شیوع برخی خیلی پایین است. متأسفانه آمار دقیقی از همه مبتلایان به بیماری‌های ژنتیکی نداریم؛ اما در مورد بیماری‌های غربالگری شده مانند تالاسمی می‌توان آمار داد. بیماری‌های ژنتیکی 2 دسته هستند: این بیماری‌ها یا ارثی هستند و از پدر و مادر به ارث می‌رسند یا بر اثر جهش جدید در ژن فرد به وجود می‌آید. به عنوان مثال آکندروپلازی که کوتاهی قد را موجب می‌شود، دوسوم به علت جهش جدید در ژن ایجاد می‌شود. یک‌سوم افرادی که به هموفیلی مبتلا می‌شوند بر اثر جهش جدید است و قبلاً پدر و مادر فرد به آن مبتلا نبوده‌اند.



5. دشمنی سوسیس و کالباس با قلب

برای کاهش خطر حملات قلبی و دیابت افراد باید از مصرف زیاد گوشت‌های فرآیند شده اجتناب کنند. به عنوان مثال نباید زیاد در وعده‌های غذایی خود هات‌داگ، سوسیس و یا کالباس بخورند. مصرف این غذاها نباید بیش از یک بار در هفته باشد. طبق تحقیقات دانشمندان دانشگاه هاروارد روی یک میلیون و دویست هزار نفر که نتایج آن در کنفرانس انجمن قلب آمریکا مطرح شد، مشخص شد 23 هزار و هشتصد نفر از این افراد دچار بیماری‌های قلبی بوده و 2 هزار و دویست نفر هم به سکته مبتلا شده و 10 هزار نفر دیابت داشتند.



مصرف بیش از حد مواد افزودنی در سوسیس و کالباس خطرناک است و رادیکال‌های آزاد که بر اثر استفاده از این مواد به وجود می‌آید، می‌تواند اطلاعات DNA را تغییر دهد و یک سلول سالم را به سمت سرطانی شدن سوق دهد. محققان در این بررسی دریافتند که افرادی که گوشت قرمز فراوری نشده مصرف می‌کردند به طور قابل توجهی کمتر در معرض خطر بیماری‌های قلبی و دیابت قرار داشتند. اما در هر حال خوردن گوشت‌های فرآیند شده با افزایش خطر ابتلا به این دو بیماری ارتباط داشت. در واقع برای هر 50 گرم گوشت فراوری شده در هر وعده خطر بیماری‌های قلبی تا 42 درصد افزایش می‌یابد و خطر دیابت نیز تا 19 درصد بالاتر می‌رود. به گفته محققان وجود نمک، مواد شیمیایی نگه‌دارنده و چربی دلیل ابتلا به بیماری‌های قلبی و دیابت است.

+نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت1:42توسط علی امیری | |

 

 

 

موضوع انشا : مرد گريه نميكند

 

 

 

 

میترسم که در آینده دانشمند بشوم از بس که فکر میکنم...

 

 

 

 

 

من دوست ميدارم در آینده مهندس بشوم نه دانشمند! چون رها دوست دارد شوهرش مهندس باشد...

 

 

 

 

 

پس زیاد فکر نمیکنم...

 

 

 

 

 

امروز علی موقعه بازی محکم توپ را به دماغمان زد و خيلي خون آمد و نصف دماغمان كنده شد و من گریه کردم و پیشه مامانم رفتم...و مامانم گفت: اشکال ندارد! مرد که گریه نمیکند!!!

 

 

 

 

 

و من گریه نکردم چون فهمیدم مرد شدم! و دویدم رفتم پیشه پدرم و گفتم : پدرا! من کی ریش در میارم؟؟؟ پدرمان گفت: هنوز بچه ای پسر جون! و من فهمیدم که هنوز مرد نشدم!!!

 

 

 

 

 

من دوست دارم در آینده ریش در بیاورم تا بتوانم ریشم را بزنم...

 

 

 

 

 

...

 

 

 

 

 

چند روز پیش تولده رها بود و من و مامانم برايش يك عروسک خریدیم (من دوست داشتم برايش آمپول بخرم تا بتوانيم دكتر بازي كنيم) و رها خیلی خوشحال شد و قرار شد با هم خاله بازی کنیم...

 

 

 

 

 

خاله بازی خیلی مسخره است! اصلا خاله در آن وجود ندارد!!! من بابا شدم و رها مامان... و عروسکه رها بچه شد...

 

 

 

 

 

من مثلا رفتم کارخونه که مثلا مهندس باشم و رها مثلا غذا درست کرد و من مثلا خرید کردم و مثلا رفتم خونه بعد مثلا غذا خوردیم...

 

 

 

 

 

رها نمیذاشت من بچه ررا بخوابونم و من ناراحت شدم و خواستم گریه کنم که یادم اومد ((مرد که گریه نمیکنه!!!))

 

 

 

 

 

(پس باید چیکار کنه!!!؟؟؟) منم عروسکش را زوری گرفتم و کوبیدم به دیوار و پایش را کندم...

 

 

 

 

 

رها گریه کرد و دوید رفت پیشه مامانش و من فهمیدم اشکال ندارد که زنها گریه میکنند...

 

 

 

 

 

و ما دیگر خاله بازی نکردیم...

 

 

 

 

 

....

 

 

 

 

 

وقتی از پدرمان پرسیدم: "بابا! زن و شوهر ها باید چجوری باشن؟؟؟"

 

 

 

 

 

پدر گفت: " پسر جون! زنا باید قدره شوهراشونو بدونن!!! شوهرا هم که باید فقط از بوقه سگ تا بوقه سگ، سگ دو بزنن دنباله یه لقمه نون!!! "

 

 

 

 

 

گفتم: "همین؟؟؟!!!"

 

 

 

 

 

گفت: "خوش بحالت پسر جون! خيلي خري و هیچی نمیفهمی......" (بعد یواشکی گفت:"فردا زنت حالیت میکند...")

 

 

 

 

 

و وقتی از مادرمان پرسیدم ،

 

 

 

 

گفت: "شوهرا باید یذره چشاشونو وا کنن تا بتونن قدره ما زنا رو بدونن!!! زنا هم که باید از کله ی سحر تا کله ی سحر بشورن و بسابن و بپزن و بروبن و بچه داری کنن! تازه اگه بیرون از خونه کار نکنن بدبختا!!!"

 

 

 

 

 

گفتم: "همین؟؟؟!!!"

 

 

 

 

 

گفت: "همین پسرم!!!" (بعد یواشکی گفت:"بیچاره زنت...")

 

 

 

 

 

...

 

 

 

 

 

و من با اینکه نمیدانم "سگ دو" چجور چیزی است ولی میدانم "يك لقمه نون" خیلی کم است! و با اینکه نمیدانم "قدر دانستن" چجور چیزی است ولی میدانم چشم رو باز کردن کاری ندارد!

 

 

 

 

 

پس فهمیدم که شوهر بودن خیلی راحت است...

 

 

 

 

 

....

 

 

 

 

 

همیشه خیلی تعجب میکنم که چرا بابا و مامانم برای هم پفک نمیخرند؟؟!! یا باهم توپ بازی و خاله بازی و دكتر بازي نمیکنن؟؟!!

 

 

 

 

 

من دوس دارم در آینده رها برايم پفک بخرد و با من توپ بازی و دزد و پلیس بازی و كارهاي ديگر کند و همدیگر را به پارک ببریم... و دوس دارم در آینده رها عروسکش رو بمن بدهد و منم تفنگم رو به او بدهم... من دوس دارم در آینده با رها عروسی کنم تا اگه رها منو بغل کرد یا بوس کرد خانوم مربی دعوایمان نکند و من خجالت نکشم...

 

 

 

 

 

من دوس دارم پوله راستکی در بیاورم و گوشت و میوه و نون و ماسته راستکی بخرم تا با هم بخوریم و خیلی دوس دارم که گنده و قوی بشوم تا علی نتواند خاله بازیه ما را بهم بزند... و به رها آمپول بزند

 

 

 

 

دوس دارم در آینده ماشین بخرم که با رها دونفری برویم مهدکودک...

 

 

 

 

 

دوس دارم که رها در آینده با من قهر نکند!!!

 

 

 

 

 

من رها رو دوست دارم ولی رها دیگه من را دوست ندارد... به خاطره همین من دوس دارم گریه کنم ولی مرد که گریه نمیکند!!!

 

 

 

 

 

(من نمیدانم مرد چیکار میکند!!!)

 

 

 

 

اين بود انشاي من

+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:داستان های حالب,ساعت1:6توسط علی امیری | |

سلام گفتم اپ میکنم ولی نت هی قطع میشد و نذاشت الانم یه هو وصل شد گفتم یه اپ کنم .فقط به خاطر تو

 

آپ

 

اینم یه جور اپه دیگه

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:اپ,ساعت4:5توسط علی امیری | |

تست روانی شناسی

 

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم : شما چطور می‌فهمید که یک فرد به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

 

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

 

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

 

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد...تخت تان کنار پنجره باشد خوبه ؟

+نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت20:17توسط علی امیری | |

سلام به خاطر درخواست های شما عزیزان و اینکه من کمتر وقت میکنم از طریق نت جوابتونو در مورد ثبت اختراع و موضوعات مرتب بدم شماره تلفنم رو میذارم اگه در مورد ثبت اختراع سوالی داشتید میتونید همه روزه از ساعت 18 به بعد  تماس بگیرید

09386537748

+نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1398برچسب:راهنمایی در ثبت اختراع,مشاوره ثبت اختراع ,یک اختراع را چگونه ثبت کنیم,ساعت13:59توسط علی امیری | |

عکس های با حال سکسی.

+نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:عکسهای با حال و سکسی,+18,ساعت6:33توسط علی امیری | |

چشمانم به مسجد خیره بود

 

                         و گوشم پر الله و اکبر

 

                      و عینکم که بدون چشم  پر ثکث بود

 

                                و پاهایم که داشت میلرزید

-تو کمی آن سو تر

 

و دوتا سیب که داشت با شاخه به ریه های مسموم من سرازیر میشد

 

و ترسی که از عریانی لبانت به شاه رگم دخول میکرد

 

منی که پر از هیچ بود بود

 

                      و  تو........

   

                                هه هه هه هه هه

 

 

پی نوشت:"ث"   با    "س" مساوی نیست



=========================================

 

 

تمام بی شرافتی هایم شبیه یک تخم مرغ عسلی است

 

                  و آبی که از شهر همیشه بهار ............

 

و شرایط که همیشه برای زنجیر و ندیدن و طلا جور است

 

-داشت یادم میرفت-

 

وافوری که که هیچ وقت به ما نمیرسد

============================================

احساسی که پر از تملک بود داشت در دستانم موج میزد

 

-نوری که دزدکی خود را به پیاله رسانده بود ،بی سر گیج و مبهوت منگ شد و

به ته پیاله رفت

و احساس لولیدگی در دستان من و تو که دیگر نبودی

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:شعر های علی امیری ,ساعت6:16توسط علی امیری | |


 پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، باتعجب دید که

 

تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش

 

گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های

 

 

 

ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

 


پدر عزیزم،

 


با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست

 

دخترجدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و

 

 

تو رو بگیرم.من احساسات واقعی رو با نازنین پیدا کردم، او واقعاً

 

 

معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر

 

 

تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ،لباسهای تنگ موتور سواریش و به

 

 

خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون …

 

حامله است. نازنین به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون

 

 

یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک

 

 

رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. نازنین چشمان من

 

 

رو به روی حقیقت بازکرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی

 

 

زنه. ما اون رو برای خودمون میکاریم، و برای تجارت با کمک

 

 

آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و

 

 

اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه

 

 

درمانی برای ایدز پیدا کنه، و نازنین بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره.

 

 

نگران نباش پدر، من ۲۱ سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت

 

 

کنم. یک روز،مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می

 

 

تونی نوه های زیادت روببینی.

 


با عشق، پسرت،

 


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پاورقی:

 


پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه

 

 

علی.فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم

 

 

هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت

 

 

برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!

منبع:
 
 
 
 
 

+نوشته شده در شنبه 23 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه و جالب,داستان کوتاه ,داستان های اموزنده و جالب وعلی امیری,داستان های با حال ,ساعت1:40توسط علی امیری | |

 

 

 

 

 

 

 

خرس ها با یک ظرف عسل خر میشن،

 

 

اسبها با چند حبه قند،

 

 

طوطی با تخمه،

 

 

سگ با استخوان،

 

 

مردا با زن زیبا،

 

 

زن ها با یکم تعریف و تمجید،...

 

 

 

 

 

 

 دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم.

چطوری عسل؟ فدات شم... می

 

 

بینمت خوشگم... بوس بوس

 

 

گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی

ساعت چهار میای؟ د گمشو

 

 

راه بیفت دیگه کره خر

 

 

بعد از قطع کردن تلفن :

 

 

دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ

چه خودشم میگیره اه اه اه

 

 

انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد

 

 

پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال

میکنم باهاش خیلی با مرامه

 

 

 

 

 

خدایا ...

 

 

 

 

 

جای سوره ای به نام " عشق " در قرآنت خالی ست ،..

 

 

 

 

 

که اینگونه آغاز میگردد :

 

 

....

 

 

.

 

 

.

 

 

 

 

 

و قسم به روزی که قلبت را می شکنند

 

 

 

 

 

و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت !!!...

 

 

از وبلاگ دوستم حیدرhttp://hdr007.blogfa.com/

 

+نوشته شده در پنج شنبه 21 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه و جالب,داستان کوتاه ,داستان های اموزنده و جالب وعلی امیری,ساعت16:50توسط علی امیری | |

عشق و خشم حد و مرزی ندارند.........




*زمانیكه مردی در حال پولیش كردن اتومبیل جدیدش بود كودك 4 ساله اش تكه
سنگی را برداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.*

*While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up stone
and scratched lines on the side of the car**.*

*مرد آنچنان عصبانی شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست
او زد بدون آنكه به دلیل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبیه نموده؛*

*In anger, the man took the child's hand and hit it many times not
realizing he was using a wrench**.*

*در بیمارستان به سبب شكستگی های فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد!*

*وقتی كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را دید از او پرسید "پدر كی انگشتهای من
در خواهند آمد؟"*

*When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when
will my fingers grow back**?'*

*آن مرد آنقدر مغموم بود كه هیچ نتوانست بگوید، به سمت اتومبیل برگشت
وچندین بار با لگد به آن زد!*

*The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked
it a lot of times**.*

*حیران و سرگردان از عمل خویش روبروی اتومبیل نشسته بود و به خطوطی كه پسرش
روی آن انداخته بود نگاه می كرد. او نوشته بود "دوستت دارم پدر"*

*Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked
at the scratches; the child had written **'LOVE YOU DAD'*

*روز بعد آن مرد خودكشی كرد.*

*The next day that man committed suicide**. . .*

*خشم و عشق حد و مرزی ندارند و می توانید ( عشق) را انتخاب كنید تا زندگی
دوست داشتنی داشته باشید و این را به یاد داشته باشید كه*

*Anger and Love have no limits; choose the latter tohave a beautiful,
lovely life & remember this**:*

*اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند.*

*Things are to be used and people are to be loved**.*

*در حالیكه امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند.*

*The problem in today's world is that people are used while things are
loved**.*

*همواره در ذهن داشته باشید كه:*

*Let's try always to keep this thought in mind**:*

*اشیاء برای استفاد شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند.*

*Things are to be used,People are to be loved**.*

*مراقب افكارتان باشید كه تبدیل به گفتارتان میشوند.*

*Watch your thoughts; they become words**.*

*مراقب گفتارتان باشید كه تبدیل به رفتار تان می شود.*

*Watch your words; they become actions**.*

*مراقب رفتار تان باشیدكه تبدیل به عادت می شود.*

*Watch your actions; they become habits**.*

*مراقب عادات خود باشیدشخصیت شما می شود*

*Watch your habits; they become character**;*

*مراقب شخصیت خود باشید كه سرنوشت شما می شود.*

*Watch your character; it becomes your destiny**.*

*خوشحالم كه دوستی این پیام را برای یاد آوری به من فرستاد.*

*I'm glad a friend forwarded this to me as a reminder**.*

*امیدوارم كه روز خوبی داشته و  هر مشكلی كه با آن روبرو هستید*

*I hope you have a good day no matter what problems you may face**.*

*آخرین روز آن باشد و تمام شود.*

*It's the only day you'll have before it's over.*

+نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:نوشته های علی امیری ,داستان های جالب و کوتاه,داستان های دو زبانه جالب ,ساعت15:57توسط علی امیری | |

دهانت را می بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می دارم

دل ات را می بویند

روزگار غریبی ست نازنین

و عشق را

کنار تیرک راه بند

تازیانه می زنند .

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر

فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن

روزگار غریبی ست نازنین

آن که بر در می کوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است .

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر

با کنده وساتوری خون آلود

روزگار غریبی ست، نازنین

و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند

و ترانه ها را بر دهان .

شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد

کباب قناری

بر اتش سوسن و یاس

روزگار غریب ست، نازنین

ابلیس پیروزْ مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

+نوشته شده در سه شنبه 30 بهمن 1390برچسب:اشعار احمد شاملو ,احمد شاملو ,ساعت1:15توسط علی امیری | |

شانه های زن و شوهر در ایران(حتمن بخوانید)




نشانه های زن و شوهر!

^زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!

پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟

زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم

ماموران مدرك خواستند،

زن و مرد گفتند نداریم
!
ماموران گفتند چگونه باور كنیم كه شما زن و شوهرید ؟!

زن و مرد گفتند برای ثابت كردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !

اول اینكه آن افرادی كه شما می گویید دست در دست هم می روند،

ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه می كنند،

ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،

ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند می كنند،

می بینید كه، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،

اما یكی ازما جلوترازدیگری می رود!

ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كیكی، بستنی ای، چیزی می خورند،

ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،

ما لباسهای كهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند

خیلی خوب،
بروید،

بروید،..

فقط بروید ... !

 

+نوشته شده در سه شنبه 19 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه و جالب داستان های زن و شوهری ,ساعت1:0توسط علی امیری | |


خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان

اما بقدر فهم تو کوچک میشود

و بقدر نیاز تو فرود می آید

و بقدر آرزوی تو گسترده میشود

و بقدر ایمان تو کارگشا میشود

و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود

و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر

بی برادران را برادر می شود

بی همسرماندگان را همسر میشود

عقیمان را فرزند میشود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را راه میشود

در تاریکی ماندگان را نور میشود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

و محتاجان به عشق را عشق می شود

.
.
خداوند همه چیز می شود همه کس را

به شرط اعتقاد

به شرط پاکی دل

به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس




بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک

و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
 

ناراستی ها

نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند

چگونه بر سر سفره ی شما

با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند

و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد

و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند


مگر از زندگی چه میخواهید

که در خدایی خدا یافت نمیشود؟

که به شیطان پناه میبرید؟

که در عشق یافت نمیشود

که به نفرت پناه میبرید؟

که در حقیقت یافت نمیشود

که به دروغ پناه میبرید؟

که در سلامت یافت نمیشود

که به خلاف پناه میبرید؟

و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید

که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

+نوشته شده در سه شنبه 23 بهمن 1390برچسب:جملات قصار,جملات بزرگان ,جالب انگیز ,ساعت1:0توسط علی امیری | |

 

"نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟"
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین آسمان
روی کدامین کوه؟
که در ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
کجا باید صدا سر داد
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم

به دوشم گر چه بار غم توان فرساست
وجودم گرچه گرد آلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بردارم!
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته ست
دلم با صد هزاران رشته با این خلق
با این مهر با این ماه
با این خاک با این آب
پیوسته ست.
مراد از زنده ماندن امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست
جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردی ست
نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم بیفروزم
خرد را مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فراداهای بهتر گل برافشانم
چه فردایی چه زیبایی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است........
نمی خواهم بمیرم ای خدا
ای آسمان
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است؟

**فریدون مشیری**


+نوشته شده در سه شنبه 30 بهمن 1390برچسب:اشعار فریدون مشیری ,علی امیری,ساعت9:12توسط علی امیری | |

به این میگن فروشنده



^یك پسر تگزاسی برای پیدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به یكی از این
فروشگاه های بزرگ كه همه چیز میفروشند(Everything Under a Roof) در ایالت
كالیفرنیا میرود.مدیر فروشگاه به او می گوید یك روز فرصت داری تا به طور
آزمایشی كار كرده و در پایان روز با توجه به نتیجه كار در مورد استخدام تو
تصمیم می گیریم.

^در پایان اولین روز كاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید كه چند فروش
داشته است؟

^پسر پاسخ داد كه یك فروش!

^مدیر با تعجب گفت: تنها یك فروش؟ متقاضیان بی تجربه در اینجا حدقل 10 تا
20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟

^پسر گفت: 134999.50 دلار.

^مدیر تقریبا فریاد كشید: 134999.50 دلار؟مگه چی فروختی؟

^پسر گفت:اول یك قلاب ماهیگیری كوچك فروختم، بعد یك قلاب ماهیگیری بزرگ،
بعد یك چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یك چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه.بعد
پرسیدم كجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی.من هم گفتم پس به قایق هم
احتیاج دارید و یك قایق توربوی دو موتوره به او فروختم.بعد پرسیدم ماشینتان
چیست و آیا میتواند این قایق را بكشد؟ كه گفت هوندا سیویك.پس منهم یك بلیزی
4WD به او پیشنهاد دادم كه او هم خرید.

^مدیر با تعجب پرسید:او آمده بود كه یك قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق
و بلیزر فروختی؟

^پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یك بسته ""کان.دو..م"" بخرد كه من گفتم
پس رید..ه شده به آخر هفته ات. بیا یك برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم!!!!!!!

+نوشته شده در سه شنبه 20 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه و جالب,داستان کوتاه ,داستان های اموزنده و جالب وعلی امیری ,ساعت1:10توسط علی امیری | |


 

سلام این متن یکی از نامه هایی یه که 2 سال پیش براش نوشتم بدون هیچ کم و کسر و  ادیت مجددی 
سلام داداش.همینه واقعیت همینه چه بخوایم و چه نخوایم .الان شاید 4ماه که خونه نرفتم و حدود 1ماه هم هست که توی خونه دانشجویی تنهام و دوستم نیست گاهی بعضی از بچه ها میان و میرن رسمش همینه ادما مثل ایستگاه قطارن کسی که میاد پیششون یا میخواد سوار بشه و به یه مقصدی برسه یا میخواد اون چیزی رو که حس میکنه اضافیه و داره اذییتش میکنه توی ایستگاه جا بذاره و بره به قول شریعتی:" از تنهایی به میان مردم میگریزم و از مردم به تنهایی پناه میبرم .راست میگفت نیما به کجای این شب تار بیاویزم قبای ژنده خود را"" خوب یا بد ،مرد یا نامرد، .......و........همه تعاریفی نسبی و احتمالی هستند و وابستگی کاملی به فضا و موقعیت دارند نه هیچ چیز مستقله نه هیچ چیز مطلق.هرچند این حرف قبلی که زدم خودش مطلق بود .به نظر من این زاویه دیده که مشخص میکنه چی خوبه یا بده و اصلن این زاویه مشخص کننده ماهیت یک چیز برای بینندس مثل یه صفحه که اگر از روبه رو ببینی یه صفحس ولی از بغل فقط و فقط یه خطه و این تفکره که تنم رو به لرزه میندازه که نکنه تمام خطهایی که تا حالا دیدم همگی صفحه بودن و به خاطر زاویه دید من به یه خط تبدیل شدن و ترسناک تر میشه وقتی که من برای پیدا کردن یک صفحه خاص ماه ها و سالها گشتم و اونو پیدا نکردم و به خاطر همین پیدا نکردن مسیر زندگیم عوض شده ولی وقتی خوب فکر میکنم میبینم چند تا خط دیدم که من به سادگی ازشون گذر کردم .نکنه یکی از اون خطها همون صفحه ای باشه که من سالها دنبالش بودم و من احمق چه ساده به خاطر چند درجه خطای دید مسیر زندگیم رو منحرف کردم . ببخشید داداش هر چی بیشتر که دارم مینویسم و بهش فکر میکنم تنم بیشتر به لرزه میفته تا جایی که الان دیگه خوب نمیتونم بنوسم و دارم از حماقت خودم میلرزم دارم به..... س ل ان نه خد ا حافظ ش رمندهدهه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته علی امیری

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 19 بهمن 1390برچسب:نوشته های علی امیری ,داستان های جالب ,ساعت13:9توسط علی امیری | |

دستان شکارچی و رانهای تو

 

 

 

حماقت عجیبی که در چشم های تو میبینم حتا در چشم های از حدقه درامده کبک سر به زیر برف کرده ای که اکنون روی شومینه مرد شکارچی هم جنس باز همسایه دارد میپزد و مرد دارد دستان حوس ناکش را روی دسته چرم مبل کنا شومینه میکشد و کبک با گردن کج شده اش مقلوب تمام حوس مرد است و مرد دارد در ذهن خود ران های کبک را میخورد و کبک با چشمانی (که گفتم از حدقه درامده)دارد میبیند و بی هیچ لذتی از این امیخته گی دارد میرود تا به لعنتی ترین جای جان که میعاد گاه برخی عاشقان چون من و ...هم بود برود .هم نیست.
  و سیگار که دارد مرا چون اساطیری ترین سبز جهان با خود میبرد و رانهای تو که مهمان دستان شکارچی اند

 

نوشته علی امیری

+نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت16:7توسط علی امیری | |

 

 امروز یکی از شعرهای خودمو مینویسم که خیلی دوسش دارم  تقدیم به .......


 

هر شب و هر روز من و تو مثل هم

 

                           هرشب و هر روز من و تو پر ز غم

 


 

تمام عمر من و توست ای عزیز

                               بر این روال غم زده بیش و کم

+نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:مهندس علی امیری ,شعرهای علی امیری ,علی امیری ,ساعت16:8توسط علی امیری | |

سلام.من علی امیری دانشجوی ترم اخر مهندسی شیمی -پتروشیمی هستم .خوبم یا بد نمیدونم ولی هرچه هستم رو دوست دارم چند تا اختراع دارم و دارم روی چند تا دیگه کارمیکنم .شعر هم میگم و خاصه من اقیانوسی هستم از تمام هرچه که در ذهن شما میگنجد یا اینکه شما توانایی فکر کردن به ان را ندارید که از عمق 1 سانت شروع میشه و به عمق بینهایت میرسه.همه رو دوست دارم و هیچ دشمنی ندارم.دقدقه ها و دلواپسی هاو علایق  متفاوتی دارم  این وبلاگ دوم منه وبلاگ اولم با عنوان "ایده های نوین مهندسی و با ادرس MEI1.BLOGFA.COMهست که در مورد اختراعه ولی اینجا من اون چیزی رو مینویسم که دوست دارم در کل اینجا من خودمم نه اون چیزی که تو دوست داری .من خودمم چه تو دوست داشته باشی و یا نه(در ضمن من اصولن به هیچ اصولی از زبان گرفته تا نگارش و ......ک شما فکر کنید پایبند نیستم و حداقل اینجا هر جوری ام که باید باشم و هستم)

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:علی امیری ,ساعت1:58توسط علی امیری | |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد